محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
12 ذو القعدة 1445
Sunday 19 May 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ گیتارسکوت شاعر ابراهیم آروین
ذهنها درگیر دامی ،خوب جان اندیشه کن
فکر فردایی نباشی زیر لاک کشوری
من از این جذب ،
و از این دفع ،
من از این وضع بسی خسته شدم
منال ای دل از این بازاری گل
پلههای ترقی ایمان بر پشت کیست ؟
راست شعرم اولیائ و ااا چپ گرفتن اشقیائ
قبلاً دلم میسوخت برای خودم
،،،، حالا نگران خیلیها
گوشها پر شد از این افغان و آن فریادها
بزار سرکی کشم لای نسخههایت
هوای زندگی ، از تعارف و تاریخ
بیام بیرون ز احوالش
اینگونه که میگویند ما شاعریم ،
به سینهی درد در میکوبیم و به ریشهی عشق آب میدهیم
بارالها کفر اما آنچه اشرف بود نی مال من است
زل زدیم در امتداد یک شبیه خط عبور
ابقای پست ، مقداری شرایط خوب
جواب ؟ = زمان ÷شمر
آیا شمر بر زمان بخشپذیر است ؟
براین شعر نو،
درد !
سه طاق و
سیاق و سهتیغمان
عشق را دوست میدارم ،
تو را هم دوست
جهان ما امروز
حاصل از انفجاری بزرگ،
نظریه سنگین
نیست !
رنگ رخم خسته از این خصم ها
رنج بکن درد بکن مرگ براین جسمها
گاه در رزم شبی مهر به ایمان آید
عکس از لطف دلی دین ز مادر باید
خیابان ،،،،،،،،،،،،،،
،،،،،،،،،,جنگ
دستم در دست کسی ست که بیدست
جیب او چند تکه دارد بیخیال
جیب ما یک قصه دارد پر سوال
قاصدک هان چه خبر ؟
قلمم را چه شکست
ما برای آنکه ایران
شد دلیران
رنگها ریختیم ز جان
از رنگ قرمز تا سیاه
باز هم دردای ما درد حقیقی
کیست تا معنا کند رنج عمیقی
ای خدا خوب کردههای رفته بر چرخ الله
از شما میپرسم آیا رفتهاند
تا سینه چاک یک بلا
شعر آن نطقی ست که از زخم صداست
شاعر آن شخصی ست که حرفش درد ماست
میشود صدای قلبم
را معاینه کنی
،،،دکترم !
آن دریغ قوم حساب هیچ نخوانید زبان
عشق هست و ،جهان دور سرش میگردد
می شنوم صدای سوختن جیز های گوشت تنم
با جرقههای الکتریسیته یک لنز تو
دلا دلبر بداند درد لب کو
و عاشق او بداند عشق تب کو
درد را در آب میپوسد هوا
آب را در چاه میسوزد لبا
تشنهها در خوز میغلطن صدا
،،،،،،،،،لبخند ژکوند
اثر لئوناردو داونچی
محل پایداری شکوه شکل
و پهنایی در امتداد وسعت جمال بهشت
هر چند ژنش از سیمان و گچ ما ست
بهشتی گمشده در سیاهی چشمان جغدی بدیمن شبرو
خماری مشت میکوبد چه دربیست
تو را میشناسم ای نگار بیخیال آلونک ابر بیابانهای لنگ
راز چشمانم به تاب موهای افسانه زنی است
تو را فارس و کرد و لر و ترک،
بلوچ و عرب ترکمن های!
میستایم که برخاک ایران گزینید جای
در قبرستان شاهدیم گذر عمر و
در شهر نقطهی شروع
حاجتی خوا ای بشر حاجت رواست
چونکه مولا مهمان پیش خداست
یه جاهایی حال خدا شبیه ماست
بده ای آسمان یک بوسهی ترد
عجب دردم از این ابرا ی دستی
نمیخواهم بگوئیم نیست گرانی
که امشب هست یلدا وضع عالی
شبی در چرخ چای لای دندان
لبی گیر است گیر لقمهای نان
زمین کربلا میگوید ای دوست
چون برون جبر و درون کبر و غرور
خوب دلی برگی است از برگ دروغ
گر بچرخد در شبی چرخ فلک
کس نپرسید این عذاب است یاکلک
برلبش ذکر است
و در فکرش رها
زبان تیغ است و دنیا تیغ تیزتر
که هر دو زخم زنند بر درد بیشتر
صدای ناسحی از سُور برخواست
که من عشقم علی دربان عشق است
عشق در چشم است و لب را بیخبر
هی نگویید چشم را نیست در خطر
تا به کی باید چنین
زجر خوردن را زمین
ای به خدا رسیدهها
پس به چه چیز چسبیدهاید
دردم از درداست یاران
نیست خوبان را دوا
برگ گل یک برگ بی مقدار نیست
رنگ سبزش سبزها ی بیبار نیست
شبی با حرف باد چشم می کند سو
به سان گرگ در شب می کند بو
مجموع ۸۴ پست فعال در ۲ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک